ارنیکاارنیکا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

نی نی هوشمند

دلنوشته

ارنیکا داره  دو ساله میشه و من دغدغه از شیر گرفتنشو را دارم.از طرفی باید هر چه زودتر این کار بکنم تا وابسته تر نشه ومهمتر از همه دندوناش  خراب نشه طرف دیگش دل خودمه که که برای این لحظات از الان دلتنگه.اصلا برای هر لحظه که میگذره دلم  دلتنگه. تمرکز ندارم .همش دارم این 2سالی که گذشت مرور میکنم.دختر کم هیچوقت سینه خیز نرفت درست در 1سالگیش راه رفت.پستونک نخورد ومن برای اینکه هیچوقت حسرت ملچ و ملوچ خوردن اون رو دلم نمونه یه روز به اندازه چند دقیه اونو تو دهنش گذاشتم تا یه عکس ازش داشته باشم .اولین باری که مامان وبابا رو یاد گرفت :دوست داشتم این صدا توگوشم تکرار وتکرار بشه.البته بگذریم از وقتایی که مثلا توی چند دقیقه خونمون نخود با...
31 مرداد 1392

از بازی تااااااااااااا اموزش

تا چند ماه پیش تو سایتای مختلف دنبال بازیهای جدید برای دخترکم بودم .ارنیکا هم مثل هر بچه دیگه ای عاشق بازی کردنه و از این کار خسته نمیشه.به محض اینکه صبح از خواب بلند میشه بازی ما هم شروع میشه: زیر پتو قایم میشه تا مامان پیداش کنه و بعد دنبال بابا میگردیم و وقتی پیداش نمیکنیم قصه نون و اب اوردن بابارو میگیم وبعد هم با هزار ادا واطفارصبحانه میخوریم بعد ازاون هم ادامه ماجرا .اما مدتیه فکر میکنم بازی هم باید هدفمند باشه.لا به لای همین بازیها هم میشه هزار تا چیز گنجوند.هر چیزی که ارنیکا ندیده ونمیدونه .با همه این تفاسیر به این  نتیجه رسیدم که اموزش ارنیکا رو از طریق بازی شروع کنم.مثل اموزش ریاضی حروف اعداد و... .از نظر ارنیکا همه چیز بازیه...
28 مرداد 1392

بوی بهشت

اولین باری که تو بغل گرفتمش بهترین لحظه عمرم بود .دلم میخواست زمان تو همون لحظه بایسته .قلبم داشت از جا کنده میشد.و مجذوب این همه زیبایی  وغرق خوشی شده بودم.من در همون لحظه باور کردم که عشق در نگاه اول چقدر واقعی وقابل لمسه.ودانستم که دنیام در همون لحظه دگرگون شد.این موجود فرا زمینی با خود تمام حسهای خوب عالم رو اورد وبهم یه جاده دور و دراز نشون داد وگفت همسفر راهی بی انتها هستیم که پایانی ندارد.و من باز سر مست و سر مست و سر مست شدم.اکنون عطر بهشت در تمام فضای زندگیمون پیچیده و من در هر لحظه خدا رو به خاطر این سوغات اسمانی شکر میگویم.         ...
24 مرداد 1392
1